قرآن
کريم در اين مورد ميفرمايد:
«وَ
كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ
يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيدا[1]»
شما را امّت وسط و ميانه (بدون
افراط و تفريط) قرار داديم تا در روز قيامت شاهد بر اعمال مردم باشيد و پيامبر
شاهد بر شما باشد.
ائمّهي اطهار«سلام الله علیهم» فرمودهاند:
منظور از «امّت» در اين آيه، ما هستيم[2]؛ يعني اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»و بعد از ايشان بقيّهي
ائمّه«سلام الله علیهم»، يکي پس از ديگري در روز قيامت موافق و مخالف مردم شهادت
ميدهند، مشخص ميکنند که اين فرد بهشتي است يا جهنّمي.
لازمهي
اين معناي شهادت، معناي سوّمي است و آن هم اين که در اين دنيا همهي ما در محضر
اين ذوات مقدّس هستيم و آنها حاضر و ناظر بر اعمال و افعال ما هستند. لازمهي
اداي شهادت، تحمّل شهادت و مشاهدهي آن چيزي است که ميخواهد در مورد آن شهادت
دهد. و الا کسي که حاضر و ناظر بر اعمال ما در اين دنيا نباشد، چگونه ميتواند در
آخرت شهادت بر آن بدهد؟ تا کسي صحنهاي را نديده باشد، نميتواند در دادگاه نسبت
به آن شهادتي بدهد؛ لذا شيعه اعتقاد دارد همهي عالم محضر حضرت ولي عصر«عجل الله
تعالی فرجه الشریف»، و نه فقط ايشان، بلکه محضر تمامي معصومين«سلام الله علیهم»
است. و علاوه بر نظارت بر اعمال و افعال، بايد بر دل بندگان و نيّات آنان هم مسلّط
باشند تا بتوانند در روز قيامت شهادت دهند که آن چه را الآن من ميگويم، براي رضاي
خدا بوده يا خير. و لذاست که ائمّهي طاهرين«سلام الله علیهم»فرمودهاند: مراد از
«امّت» در آيهي شريفه ما هستيم.
در روايت ديگري، امام باقر«سلام الله علیه»»ميفرمايند:
معنا ندارد که منظور از امّت، تمامي مسلمين باشد. بعضي از آنان صلاحيت اداء شهادت
بر کمترين چيزي را (به تعبير روايت، بستهي هيزم روي قاطر) در اين دنيا ندارند،
چطور ممکن است در روز قيامت شاهد بر اعمال مردم باشند[3]؟
نکتهي ديگري که از اين آيه
استفاده ميشود، اين است که اميرالمؤمنين«سلام
الله علیه»و ساير ائمّه«سلام الله علیهم»الگوي
جامعهي بشريّتاند. اين ديگر تأويل آيهي شريفه نيست، ظاهر آيه اين است که جامعه
بايد از ايشان الگو و سرمشق بگيرد؛ چون «امّت وسط»اند؛ هيچ گونه افراط و تفريطي،
نه در عمل، نه در گفتار و نه در افکار آنان نيست و در اين الگو بودن اختصاصي به
شيعه ندارند، حتّي اختصاص به مسلمان هم ندارند؛ قافلهسالار بشريّت هستند به سمت
هدايت. خداوند متعال در آيهاي ديگر ميفرمايد:
«وَ
جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا[4]»
و آنان را پيشوايانى قرار
داديم كه به فرمان ما هدايت مىكردند
براي
اين آيه دو معنا ميتوان بيان کرد: يکي همين که عرض شد؛ يعني مردم را به سوي هدايت
ميکشانند.
معناي ديگر هم اين که فيض را از
طرف حق ميگيرند و به ما سوي الله ميدهند؛ يعني واسطهي فيض عالمند. اگر جبرئيل
زنده است، به واسطهي اميرالمؤمنين«سلام الله
علیه»است. اگر ما الآن نفس ميکشيم، اگر عقل داريم، اگر
سخن ميگوئيم، اگر ميشنويم، همه و همه به واسطهي وجود آن انوار مقدّس است. امر
ما را (يعني عالم وجود را) هدايت ميکنند، يعني ادامهي حيات عالم وجود به واسطهي
آن ذوات مطهّر است.
در
زيارات نسبت به اين معنا، بسيار تذکّر داده شده است. از بهترين زيارات ما، زيارت
«جامعهي کبيره» است. امام زمان فرمودهاند: خوب زيارتي است، اين زيارت[5].
در اين زيارت ميخوانيم:
بِكُمْ
فَتَحَ اللَّهُ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ بِكُمْ
يُمْسِكُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ ... وَ
أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِكُم[6]
خداوند به واسطهي شما آغاز
کرد و به واسطهي شما خاتمه ميدهد و به سبب شماست که باران را نازل ميکند و به
سبب وجود شماست که خداوند آسمان را نگه داشته تا مبادا بر روي زمين بيفتد مگر به
اذن خودش (به واسطهي شماست که اين زمين و اين عالم پابرجاست) .... و زمين با نور
شما روشن است.
پی نوشت ها:
[1[ . بقره / 143.
[2] . ن. ک: بحار الأنوار
الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، باب عرض الأعمال عليهم و أنهم الشهداء على
الخلق، ج 23، صص 333 ـ 351.
[3] . وَ لَا يَكُونُ
شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ إِلَّا الْأَئِمَّةُ وَ الرُّسُلُ فَأَمَّا الْأُمَّةُ
فَإِنَّهُ غَيْرُ جَائِزٍ أَنْ يَسْتَشْهِدَهَا اللَّهُ تَعَالَى عَلَى النَّاسِ
وَ فِيهِمْ مَنْ لَا تَجُوزُ شَهَادَتُهُ فِي الدُّنْيَا عَلَى حَزْمَةِ بَقْل. (مناقب
آل أبيطالب، ج 4، ص 179)
[4] . انبياء / 73.
[5] . علامهي مجلسي«ره» ميگويد:
براي زيارت اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»به نجف رفتم، امّا احساس کردم لياقت زيارت و رفتن به حرم مطهّر را
ندارم. لذا تصميم گرفتم ده شبانه روز را با نماز و روزه و ارتباط با خداوند
بگذرانم تا اين لياقت براي من حاصل شود. بعد از ده شبانه روز، حالت مکاشفهاي براي
من پيدا شد. در آن حالت به من گفتند: اگر ميخواهي به جايي برسي، بايد بروي به
«سرّ من رأي» (يعني بدون ولايت، احدي به جاييE Fنميرسد). لذا پياده از نجف به سمت سرّ من رأي به راه افتادم. وقتي به
آن جا رسيدم، غسل کردم و رفتم حرم مطهّر امام هادي«سلام الله علیه»تا وارد حرم شدم، ديدم
وجود مقدّس امام زمان«عجل الله تعالی فرجه الشریف» به همراه پدرشان، بر سر قبر
جدشان ايستادهاند. من هم شروع کردم به خواندن زيارت جامعهي کبيره با صداي بلند.
بعد از تمام شدن زيارت، حضرت به من فرمودند: بيا جلو. از ابهت ايشان، نميتوانستم
جلو بروم. امّا بالاخره رفتم خدمت ايشان. حضرت دست روي شانه من گذاشتند و فرمودند:
«نعم الزيارة هذه»؛ خوب زيارتي است اين زيارت. به حضرت عرض کردم: آيا اين زيارت از
جدّ شماست؟ و اشاره کردم به قبر امام هادي«سلام
الله علیه»حضرت فرمودند: آري.
[6] . من لا يحضره الفقيه، ج
2، صص 615 و 616.